دنیای من و هستیم
دنیای من و هستیم

 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 30
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 405
بازدید کل : 183951
تعداد مطالب : 98
تعداد نظرات : 1251
تعداد آنلاین : 1

دوست دارم اسیسم
کد موس


 
نابینایی چه مزه ای داره؟

دوستای گلم سلام.همکنون که دارم براتون مینویسم دارم به آهنگای آلبوم کبریت فروش علی باقری گوش میدم بس که قشنگه یادم میره چی میخوام بگم،پس از الان گفته باشم اگه چرت و پرت گفتم شما به دل نگیرین.

خوب حالتون چطوره؟اومدم یه آپ کوچولو کنم...تو ثابت کردی میشه که به خوب بودن تظاهر کرد، با تکرار دوست دارم همیشه حفظ ظاهر کرد...این تیکه آهنگ قشنگ بود یهو دستم نوشتش.خوب داشتم میگفتم یه آپ کوچولو اما میدونم دستم که گرم شه همینطوری مینویسه.

دیروز با خاله جونم رفتم خیابون.دخترخاله نامردمم که خونه دوستش بود ندیدمش.کلی دلم واسش تنگولیده.رفتیم پارچه مانتویی خریدیم باهم توراهش هم کلی حرفیدیم از داغ دلمون بس که این مدت حرف نزده بودیم.یه جا یه خرید عالی کردیم.یه پارچه اونطوری که میخواستیم دیدیم 2مترش شد 6 تومن.یه حالی کردیم که نگو .چون اینطوری میتونستیم 2تا پارچه بخریم.(فکر نکنین پارچش یدفه خوب نبوده ها!نه!خالم خودش خیاطه!جنسشم خیلی خوب بود!)شب ساعت 12 هم کلی با تلفن باهم حرفیدیم.

توی خیابون دم یه کلوچه فروشی ایستاده بودیم که 3تا پسر حدود 11،12 ساله از کنارمون رد شدن.خوب که نگاشون کردم دیدم 2تاشون کور بودن و پسر وسطی دست اونا رو گرفته بود(دلم یه حالی شد که نگو.اشکم دراومد)به یاد دیوونه بازیای دانشگاه افتادم که یه مدت بود خودمو به کوری میزدم.اونوقت بود که ماریچی رو میداد که کور شده بود.منم میگفتم میخوام ببینم کور بودن چطوره.واسه همین یه روز که داشتیم میرفتیم فست فود ناهار بخوریم و دوباره برگردیم چشمامو توی تموم راه بستمgirl_hide.gif.دستمو حلقه کرده بودم دور دست ماهان تا به جایی نخورم.پروا و الهه نامرد هم که دم به دقیقه میگفتن:اااااااااااااااااا،افتادی تو چاله! laugh1.gifو منم یهو میترسیدم.حتی از خیابونم که میگذشتیم چشامو باز نکردم.وااای یه حس بدی بود که اندازه نداشت.شاید واسه مسخره بازی بود اما یه تجربه جالب هم بود.نرسیده به فست فود یه پیرمردی گفت:آآخی ایشالا خدا به چشای دوستتون شفا بده.دوستای منم که چایی معطل قند،مردن بس که بخندن.زبانکده محصلدوباره تو راه برگشت هم همین کارو کردم.رسیدیم دانشگاه ماهان هی التماس میکرد توروخدا دیگه چشاتو وا کن.هی از اون اصرار از من انکار.میگفت:بیشعور آبرومونو بردی  _ چته خو.من نمیبینم - زهرمار.تمومش کن.  رسیدیم به پله ها گفتم رسیدیم کلاس تمومش میکنم.پام رو پله سومی نرسیده بود که نزدیک بود پرت شیم پایین و الهه از پشت سر گرفتمون.همه که اونجا بودن زدن زیر خنده.خودمم که بدتر.حالا این ماهان داره رنگ به رنگ میشه از خجالت. چندتا مشت و فحش آبدارم نثارم کرد البته.کلا خاطره و تجربه باحالی  بود.شمام امتحان کنین اما نه مثه منه دیوونه توی دانشگاه وسط اونهمه آدم.

 

امروز رفته بودم آرایشگاه.5 رفتم 8 کارم تموم شد.میخواستم موهامم کوتاه کنم.اولا که جانبود کسی بشینه.هی یکم این بلند میشد تعارف تیکه پاره میکرد یکم اون یکی که بفرما بشین(باور کنین همه تو دلشون میگفتن خدا کنه بگه نه همینطوری راحتم تا دوباره خودم بشینم)توجه کردین آدم وقتی زیر دست آرایشگره دماغش خارش میگره.آقا این مماغم چنان خارش گرفته بود که میخواستم دیگه خودمو به درودیوار بسابم.حالا تو این بدبختی همه داشتن به من نگاه میکردن.آخه یکی نبود بهشون بگه مگه آدم قحطه خوب یکی دیگه رو نگاه کنین.منم از آینه هی زل زدم تو چشاشون ببینم کی خجالت میکشن نگاه نکنن اینقد.حالا این به جهنم، گوشیم تو جیبم بود روی ویبره.شروع کرد به زنگ خوردن.بدبختی حالا این صدای گاو نده پس کی بده.نه میشه جواب بدم نه اون که پشت خطه ول میکنه.اینام هی نگاه میکردن ببینن این صدای ضایع از کجاست.خلاصه کلی اونجا به خودم فحش دادم،کلی خودمو به آرامش دعوت کردم،و...!

اینم از این پست.نظر یادتون نره.تا 30 یا 40 نظر نشده از پست بعد خبری نیس.موضوع پست بعدیم روز سوم و چهارمه سفرمونه که خیلی باحاله.

 از پشت عينك طلا، ديدگان درخشش ندارند. آناتول فرانس




چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, توسط sogand